کتاب وقتی مینا از خواب بیدار شد

کتاب وقتی مینا از خواب بیدار شد نوشته مدیا کاشیگر و انتشارات میچکا این اثر را در 108 صفحه در قطع رقعی چاپ کرده است. در ادامه قسمتی از متن کتاب وقتی مینا از خواب بیدار شد را باهم مطالعه می کنیم. صدا گفت: «خیلی خب دختر کوچولو، وقت زیادی نداریم و بنابراین ازت خواهش می‌کنم که خوب و با دقت به حرف‌های من گوش کنی. همان طور که بهت گفتم، من از اول این شکلی نبودم؛ دست داشتم، با داشتم، چشم داشتم..... خلاصه بهت بگویم، پسر کوچولویی بودم مثل همه بچه‌های دنیا. بازی می‌کردم، شیطنت می‌کردم. درس می‌خواندم، قصه می‌خواندم، می‌خندیدم، کتک‌کاری می‌کردم و گاهی هم گریه می‌کردم. تا این که یک روز یک کاری کردم چه‌کاری؟ قصه‌اش دراز است. درهرحال گرفتار شدم؛ دست و پا | و صورت و بدن و همه چیزم را از دست دادم، به این روز درآمدم. | صدا شدم و به این جا آورده شدم.» مینا پرسید: «چه کسی تو را به اینجا آورد؟» صدا گفت: «آن هم قصه‌اش دراز است. مینا پرسید: «خیلی وقت است که این‌جایی؟» - خیلی وقت. - مثلاً چند وقت؟ از کجا بدانم؟ چشم ندارم که بفهمم شب است یا روز تا بتوانی حساب تاریک و روشن شدن هوا و شب و روز را نگه دارم - این قبول، اما خودت توی دلت فکر می‌کنی چند وقت است که اینجایی؟ صدا با کلافگی گفت: «چه می‌دانم شاید چند روز، شاید چند هفته شاید هم چند سال» مینا گفت: «چند سال!» صدا گفت: «اما این چیزها مهم نیست