کتاب تایرون فریبکار

کتاب تایرون فریبکار نوشته هانس ویلهم که توسط آزاده ظاهرنیا به فارسی روان ترجمه شد و انتشارات میچکا این اثر را در 32 صفحه در قطع رقعی چاپ کرده است. در ادامه قسمتی از متن کتاب تایرون فریبکار را باهم مطالعه می‌کنیم. ولی بولاند، که از او نمی‌ترسید، رفت و سیر تا پیاز ماجرا را برای همه دوستانش تعریف کرد. بعد هم به آنها گفت: «من یکی که دیگر تحمل این جانور وحشی را ندارم.» و محکم پایش را به زمین کوبید. استلا گفت: «ولی کاری از دست ما برنمی‌آید. تایرون خیلی بزرگ و قوی است. ما از پس او برنمی‌آییم.» بولاند گفت: «چرا برنمی‌آییم؟ حالا که تایرون جرزنی می‌کند، نمی‌گذاریم در بازی بعدی شرکت کند. من یک نقشه جالب دارم. امشب وقتی تایرون خوابید، می‌رویم یکجایی دور هم جمع می‌شویم و یواشکی درباره بازی فردا حرف می‌زنیم.» آن شب آنها جایی آتشی درست کردند و دورش جمع شدند. پولاند نقشه‌ای را به آنها نشان داد و گفت: «این نقشه جایی در جنگل سو اسب است و این نقطه که علامت زده‌ام، جایی است که یک چیز خیلی جالب در آن قایم کرده‌ام.» همه فریاد زدند: «هورا! باید دنبال گنج بگردیم! چه فکر جالبی!» اسگو گفت...